مؤلف: دکتر مصطفی سباعی*
مترجم: عبدالعزیز سلیمی

اندرز گفتن یا آبرو بردن
کدام یک از ما دچار خطا و اشتباه نشده واز راه حق و صواب منحرف نگردیده است؟ زیرا ما در انسان‌ها غریزه‌ها و طبعیت‌هایی وجود دارند که ما را به رشد و خیر و یا انحراف و شر می‌کشانند.
از طرفی بسیاری از انسان‌ها از راهیابی و یا گمراهی خود خبر ندارند، و این مسئولیت دیگر انسان‌هاست که آنان را با ضعف‌ها و انحراف‌های خود آشنا کنند.
هم‌چنین هر کسی که ستمی را از ستمکاری می‌بیند و یا کسی را که بر خود ستم می‌ورزد مشاهده می‌نماید، لازم است تا جایی که امکان دارد از آن جلوگیری کند. این مسئولیتی مهم و حساس است که برادری مسلمان در برابر دیگر برادران مسلمان و جامعه‌ای که در آن زندگی می‌نماید دارد.
اما هرگاه انسان‌ها در ادای این مسئولیت کوتاهی نمایند و از اندرز و ارشاد دیگران خودداری کنند، روابط بسیاری از آنان با یکدیگر دچار مشکل و ناهنجاری می‌گردد، و دوستی به دشمنی تبدیل می‌شود و امور اجتماعی دچار نابه‌سامانی می‌گردد و شر و گناه و پستی هم‌جا را در بر می‌گیرد.
قرآن کریم مردم بنی‌اسرائیل را به این علت که یکدیگر را اندرز نمی‌دادند، مستحق نفرین و محرومیت و آوارگی دانسته و در مورد ایشان می‌گوید:
لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَعِیسَى ابْنِ مَرْیمَ ذلِکَ بِمَا عَصَوْا وَّکَانُواْ یعْتَدُونَ کَانُواْ لاَ یتَنَاهَوْنَ عَن مُّنکَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا کَانُواْ یفْعَلُونَ (المائده / 78-79)
«کافران بنی‌اسرائیل بر زبان داود و عیسی پسر مریم لعن و نفرین شده‌اند. این بدان خاطر بود که آنان پیوسته (از فرمان خدا) سرکشی می‌کردند و (در ظلم و فساد) از حد و مرز می‌گذشتند، آنها از اعمال زشتی که انجام می‌دادند دست‌بردار نبودند و یکدیگر را اندرز نمی‌دادند».
هیچ‌ چیزی به اندازه اندرز و نصیحت متقابل در میان یک ملت نمی‌تواند نشانه و مظهر رشد و فرهنگ و دانش آنها باشد به گونه‌ای که همه انسان‌ها از اندرز و راهنمایی برادر و خواهر و همسایه و فرزند و شاگرد و زیردست خود کوتاهی ننمایند.
در این چنین حال و وضعی است که حقوق همه رعایت می‌شود، فضایل و ارزش‌ها عملی می‌گردند، فضایی از اعتماد و اطمینان مقابل در میان مردم گسترش پیدا می‌نماید، و همة مظاهر خیانت و تهمت و غیبت کردن از دیگران از بین می‌رود.
اما هرگاه چنین منش و اخلاقی از جامعه رخت بربندد، یا احساس مسئولیت در مورد آنان ضعیف و اندک باشد، مردم و جامعه در باتلاق بدی‌ها و نابسامانی‌ها و قطع ارتباط و دشمنی غرق خواهند گردید.
بسیاری از انسان‌ها در زمینة روش اندرز مشکل دارند و حد و حدود آن را به گونه‌ای شایسته مراعات نمی‌کنند، گاهی به جای اندرز یک نفر آبرو و حیثیت او را لکه‌دار می‌نمایند، تعدادی هم به جای تسامح و مدارا دچار تملق و ریا می‌شوند. چنین روش‌های ناصوابی زمینه را برای مشکلات بسیاری فراهم می‌نماید و زیان آن از سودش بیشتر بوده و به مسئولیت روایی به روشی ناروا عمل می‌شود.
زمانی که اندرز کارگر نمی‌افتد یا زمینه را برای ضرر و بدی بیشتری فراهم می‌سازد، مدارا و تسامح با طرف بسیار ضروری است و تا زمانی که حال و وضع او به صورت طبیعی در می‌آید و شرایط برای موعظه و راهنمایی مناسب می‌شود، باید با او راه مدارا را در پیش گرفت.
اما اگر اندرزگو به خاطر روش ناپسند خویش زمینه جرأت پیدا کردن بیشتر طرف را برای بدی و معصیت فراهم نماید، یا به خاطر ریاکاری و چشم‌پوشی بی‌جهت او را بیشتر به انجام اعمال ناروا وادار کند، چنین چیزی تملق و ریاکاری زشتی است که با ارزش‌های والای اخلاقی سازگاری ندارد و شریعت و اخلاق اسلامی آن را ناپسند می‌شمارد.
رفتن به نزد حاکمی خودکامه که برای اراده و کرامت مردم هیچ ارزشی قایل نیست و خودکامگی و ستمگری او را توجیه کردن و پسندیده جلوه دادن و او را به فسق و فجور و ستمگری بیشتر ترغیب نمودن با خودداری از اندرز او در اوج قدرت وشوکتش به خاطر مأیوس گردیدن از اصلاح او تفاوت بسیار است.
زیرا سکوتی که به خاطر دست یافتن به فرصت و شرایط مناسبی برای اندرز و نصیحت و راهنمایی او به راه هدایت باشد مطلوب و مفید است، آن روش قبلی تملق و ریا و روش بعدی و مدارا و تسامح است، تملق از خواری و هراسناکی و مدارا از اندیشه و حکمت سرچشمه می‌گیرند.
اندرز و راهنمایی دارای مراتبی است:
مرتبه اول: بیش از هر چیز نباید با عجله آن‌چه را که در مورد دوست و همسایه یا دیگر مردم گفته می‌شود، تأیید نمود، بلکه باید در مورد آن تحقیق کرد و پس از اطمینان از آن در مورد چگونگی تذکر به شخص موردنظر تصمیم گرفت. زیرا بسیاری از انسان‌ها به شایعه‌پراکنی در مورد دیگران عادت کرده و بیش از آن‌که به مردم حسن ظن داشته باشند، سوء‌ظن دارند و با شتاب در مورد آنها داوری می‌کنند.
به همین خاطر نباید هر چیزی را که در مورد دیگران هرچند از هزار نفر هم باشند تصدیق و تأیید کرد، و قبل از مشاهده و تحقیق و اطمینان نباید آن را پذیرفت. حتی نباید قبل از حصول اطمینان از صداقت و دوری از غرض‌ورزی و کشش‌های نفسانی کسی که در مورد آن موضوع تحقیق نموده، نتیجه تحقیق او را تصدیق کرد.
به همین خاطر است که خداوند متعال ما را از سوء‌ظن بر حذر داشته و آن را گناهی برشمرده که به هیچ‌وجه از حق و حقیقت بی‌نیاز نیست:
یأَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اجْتَنِبُواْ کَثِیراً مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ (الحجرات/ 12)
«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از بسیاری از گمان‌ها پرهیز کنید! زیرا که برخی ا گمان‌ها گناه است».
إَنَّ الظَّنَّ لاَ یغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیئاً (یونس / 36)
«ظن و گمان به راستی (انسان را) از حق و حقیقت بی‌نیاز نمی‌کند».
هرگاه در مورد دیگران چیزی را دیدید و یا سخنی را شنیدید که جای توجیه و تفسیر درست را داشت، لازم است آن را به نوعی مطلوب و صحیح و قابل قبول توجیه کرد. برادری ایمانی و فضایل اخلاقی در پیش گرفتن چنین روشی را می‌طلبد.
دختر عبدالله بن مطیع به همسرش طلحه بن عبدالرحمن بن عوف ـ که در سخاوت و کرم در زمان خود سرآمد بود ـ گفت: من خوار و بی‌شخصیت‌تر از دوستان تو تاکنون کسی را ندیده‌ام!
طلحه به او گفت: چرا چنین در مورد ایشان داوری می‌کنی؟!
او گفت: می‌بینیم هرگاه به آنان بذل و بخشش می‌نمایی با تو همراهی می‌کنند و هرگاه به ایشان چیزی را نمی‌دهی از دور و بر تو پراکنده می‌گرداند!؟
طلحه گفت: سوگند به خداوند این کار ایشان نشانه منش و اخلاق نیکوی آنان است، زیرا تنها زمانی نزد من می‌آیند که می‌توانم به ایشان بذل و بخشش بنمایم و چنان‌چه بدانند توانایی کمک و کرم به آنان را ندارم به من مراجعه نمی‌کنند، تا شرمنده نشوم!؟
توجه کنید که به چه روش زیبایی طلحه کار دوستان خود را برای همسرش توجیه نموده است، کاری که در ظاهر زشت و ناپسند است اما او آن را به صورتی زیبا و پسندیده تفسیر کرد.
مرتبه دوم اندرز این است که: لازم است به طبیعت و غرایز انسان‌ها توجه بشود، و بدانیم که آنها نه فرشته‌اند و نه پیامبر، نباید از دوستان و آشنایان انتظار داشت که به هیچ نوع لغزش و اشتباهی دچار نشوند، لازم است خطاها و اشتباهات ایشان را به حساب ضعف انسانی گذاشت که هیچ‌کس از آن مستثنی نیست، و تنها عدة بسیار کمی هستند که در برابر طوفان غرایز توان خود را از دست نداده و ایستادگی می‌نمایند.
به کردارها و گفتارهای روزمرة خود نگاه کنید، آیا به خطا و لغزش دچار نمی‌شوید؟ چرا از دیگران انتظاراتی دارید که همان انتظارات را از خود ندارید؟!
شاعری عرب شعر شیرینی را سروده است که:
من ذا الذی ترضی سجایاه کلها

کفی المرء نبلا ان تعد معایبه
«کدام آدم است که از همة رفتارهای او راضی هستید، برای خردمندی آدمی همین کافی است که معایب خویش را مورد توجه قرار دهد».
اما زیباتر و رساتر از هر سخنی کلام خداوند است که در توصیف حقیقت طبیعت انسانی به نقل قول از همسر عزیز مصر می‌فرماید:
وَمَآ أُبَرِّىءُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَّحِیمٌ (یوسف / 53)
«من نفس خود را تبرئه نمی‌کنم (و خویشتن را بی‌گناه نمی‌دانم) زیرا که نفس انسان به راستی او را به بدی‌ها و نابه‌کاری‌ها فرا می‌خواند، مگر نفسی که پروردگارم به او مرحمت نماید».
وقتی چنین چیزی را مدنظر داشته باشی و هرگاه، با خطا و اشتباهی از دوست خود روبه‌رو بشوی، او را به راه حق و صواب راهنمایی نمایی موضوع به گونه‌ای شکل نمی‌گیرد که به خاطر عیب و نقصی او را خوار و سرافکنده بنمایی و به علت راهی که در پیش گرفته او را مورد ملامت قرار بدهی!
امام شافعی (رض) می‌فرماید:
«هیچ آدم مسلمانی نیست که همه اوامر خداوند را اطاعت کند و به هیچ‌وجه او را نافرمانی ننماید، هرکس که فرمانبرداری او بیش از نافرمانیش باشد، انسان عادل و متوازنی است».
به راستی این سخن امام شافعی نشانة معرفت و علم و حکمت اوست که تنها طبیبان نفوس و مصلحان از آن برخوردارند.
کامل‌ترین و بهترین و متدین‌ترین انسان‌ها آنهایی هستند که گناهکاران را مورد ملامت قرار بدهند و ایشان را تحقیر نمایند. و خود را از نظر تقوا و عبادت از ایشان برتر بدانند، بلکه بهترین انسان‌ها آنانی هستند که با دیگران از روی شفقت و مهربانی برخورد می‌نمایند و لغزش و خطای آنها را در درون خود توجیه می‌نماید. و هم‌چون پزشکی متخصص نسخه‌های شفابخشی را دلسوزانه برایشان تجویز می‌کنند.
آیا هیچ‌گاه دیده و یا شنیده‌اید که پزشکی بیمار خود را مورد تحقیر قرار دهد و با تکبر و خودخواهی با او رفتار کند؟!
رسول خدا (ص) که آموزگار همه انسان‌ها به سوی حق و نیکی است، فرموده‌اند:
«بحسب مؤمن الشران یحقرأ خاه المسلم»[7].
«برای انسانی همین شر و بدی کافی است که برادر مسلمان خود را مورد تحقیر و استهزاء قرار بدهد».
مرتبه سوم: اندرز این است چیزی را که ناپسند می‌دانی و آن را انحراف و اشتباه می‌شماری، تنها از منظر خود نباید به آن نگاه کنی! بلکه از منر کسی که آن را انجام داده نیز باید به آن نگریست! زیرا ممکن است براساس رأی و اجتهاد آن باور را داشته و یا با نیت و قصدی خیرخواهانه آن راه را در پیش گرفته باشد. به همین خاطر نباید او را با شتاب مورد ملامت قرار داد، زیرا ممکن است باور و کار او رنگ و بویی از حق و حقیقت داشته و برای آن دارای دلیل و توجیهی باشد.
در ارتباط با همین موضوع است که عالمان گفته‌اند: چنان‌چه کاری یا دیدگاهی دارای نود و نه بهانه برای تکفیر بوده و تنها یک راه برای عدم تکفیر داشته باشد، لازم است آن یک راه برگزیده شود و از تکفیر صاحب آن خودداری به عمل آید!
به همین علت است که عالمان گفته‌اند، یکی از شرایط نهی از منکر این است که موضوع، موضوعی اجتهادی و محل اختلاف در بین علما نباشد، و از نظر انجام‌دهنده آن گناه و منکر به شمار بیاید ... اگر چنین شرطی وجود نداشته باشد، مخالفت و نهی روا نیست. این به آن سبب است که هیچ انسانی از این حق برخوردار نیست که در مورد عقیده و دیدگاه دیگران اعمال‌نظر نماید، یا گمان برد که دیدگاه او درست‌ترین دیدگاه‌هاست و اجتهاد او حقیقتی مطلق و انکارناپذیر است.
چهارمین مرتبه اندرز این است که: هرگاه در مورد خطا و انحراف کار و رأی کسی یقین پیدا کردید و هیچ جایی برای معذور دانستن و توجیه آن وجود نداشت، لازم است در محلی که تنها او و شما باشید او را نصیحت کنید و از نصیحت و اندرز او در حضور دیگران و در ملأ عام خودداری نمایید! زیرا طبیعتاً انسان دوست ندارد که دیگران از عیب و اشکال کار او اطلاع پیدا کنند.
اما هرگاه در پنهانی دوست و برادر خود را نصیحت نمودید امیدواری بیشتری برای قبول آن توسط او وجود دارد و اخلاص و خیرخواهی در آن بیشتر نمایان بوده و از شک و شبهه فاصله‌اش بیشتر است، اما چنان‌چه در حضور دیگران او را نصیحت نمایی، از یک طرف زمینه کینه و ناراحتی را در طرف فراهم کرده و از طرف دیگر باعث اظهار فضل و علم و خودنمایی نصیحت‌کننده می‌شود! چیزهایی که در برابر قبول و پذیرش نصیحت دیواری بلند را ایجاد می‌کنند.
یکی از ویژگی‌های اخلاقی رسول خدا (ص) در مورد نهی از منکر این بود که هرگاه از عمل و یا سخن ناصواب کسانی اطلاع پیدا کرد، آشکارا از ایشان اسم نمی‌برد، بلکه می‌فرمود:
«چرا گروهی این چنین می‌کنند؟!»
کسی و یا کسانی که چنان می‌کردند، متوجه می‌شدند که مقصود رسول خدا (ص) آنان می‌باشد و هدف او نصیحت ایشان بوده است.
این زیباترین روش و اسلوب اندرز می‌باشد که رسول خدا (ص) بزرگترین معلم و مربی بشریت آن را به ما آموخته است.
روزی مردی در حضور دیگران خطاب به حضرت علی u گفت: یا امیرالمؤمنین! شما در فلان و فلان مورد دچار اشتباه شده‌ای و تو را نصیحت می‌کنم که آنها را اصلاح نمایی!
حضرت علی خطاب به او فرمود: «هرگاه می‌خواهی مرا نصیحت کنی، سعی کن که کسی دیگر وجود نداشته باشد، زیرا وقتی که در حضور مردم اقدام به نصیحتم بنمایی در مورد خودم و تو احساس امنیت نمی‌نمایم (زیرا ممکن است باعث آزردگی من و غرور و خودنمایی تو بشود!)
به مسعر گفتند: دوست داری دیگران عیب و نقص‌هایت را به تو تذکر بدهند؟
گفت: «اگر تنها باشیم، آری دوست دارم! اما اگر بخواهد مرا در حضور دیگران رسوا کند با آن مخالفم!»
این سخن، سخنی بسیار سنجیده است، زیرا نصیحت کردن در خلوت نشانة محبت و شفقت است و در حضور دیگران مایه کسر شأن و منزلت و آبروریزی است.
امام شافعی می‌فرماید: «هرکس در پنهانی دوستان خود را نصیحت نماید، زمینه اصلاح و هدایت آنان را فراهم کرده و هر کسی در حضور دیگران آنها را نصیحت کند، باعث کسر شأن و رسوایی ایشان گردیده است».
روزی ابوجعفر منصور مردم را به فرمانبرداری خداوند و دوری از نافرمانی او فرا می‌خواند. مردی برخاست و گفت: از خدا پروا کن! و از خشم او بترس!
منصور گفت: سوگند به خداوند هدف تو از این نصیحت خشنودی خداوند نبود! و مقصد تو این بود که مردم بگویند: فلانی برخاست و خلیفه را نصیحت کرد!
می‌بینید که ابوجعفر منصور نیز متوجه خطرهای نهانی نفس گردیده و متوجه شده بود که گاهی زمینه ورع و زهد و نصیحت و شهامت و جرأت در دفاع از حق با کشش‌های ناروای نفسانی و تمایل نفسانی با غذا و لباس خود و اشرافی مشابهت دارد.
اما کسانی که به بهانه نصیحت عیب و نقص دیگران را در میان مردم برملا می‌کنند و در مجالس مختلف حرمت و کرامت دیگران را زیر پا می‌نهند، در واقع بیش از هر چیز ناآگاهی خود را از دین آشکار می‌نمایند. چنین چیزی همان غیبت کردنی است که خداوند و پیامبر ما را از آن برحذر داشته‌اند.
نصیحت چیزی به جز این نیست که هرگاه دوستان و نزدیکان خطا و اشتباهی را مرتکب شدند و یا گام در راه گمراهی گذاشتند، در خلوت ایشان را نصیحت نماییم! و غیبت نیز این است که در غیابش چیزهایی در مورد او گفته شود که از شنیدنشان آزرده‌خاطر بشود!
آری، هرگاه بارها و بارها کسی را نصیحت کردید، اما او هم‌چنان به گناه و کجروی خود ادامه داد، و چنان آدمی دارای نقش رهبری و توجیه‌گری بود و سخن او در بین مردم ناآگاه خریدار داشت، می‌توان موارد معصیت و گناه آن‌گونه آدم‌ها را برای مردم یادآوری نمود تا از پیروی از ایشان برحذر باشند. اما نام بردن و حرمت افراد را شکستن در هیچ شرایطی و با هیچ بهانه‌ای روا نیست. بلکه شما تنها از این حق برخوردار هستید که عمل و باور نادرست و انحرافی را برای مردم معلوم کنید و آنها را از پیروی از آن انحراف‌ها از هر کسی که باشد، برحذر دارید. خداوند متعال ضمن خطاب به پیامبرش این روش را به ما می‌آموزد و می‌فرماید:
فَإِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ إِنِّی بَرِیءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ (الشعراء / 216)
«اگر تو را نافرمانی کردند (و به نصیحت و هدایت تو توجه نکردند) بگو: من از آن اعمالی که انجام می‌دهید اعلان برائت می‌نمایم».
یعنی از کردار ایشان ـ نه خود آنان ـ اعلام برائت نموده چنین روشی تنها به خاطر ناپسند بودن، نام بردن و حرمت شکستن افراد در میان مردم است، زیرا چنان اقدامی زمینه را برای دشمنی و کینه‌توزی فراهم می‌نماید و سبب افزایش کینه و پراکندگی می‌گردد.
مرتبه پنجم: اندرز و نصیحت این است که، نصیحت کردن به شر و زیانی بدتر از آن عمل خلافی که انجا می‌گیرد، نینجامد، مثلاً باعث وقوع فتنه و آشوب و گسترش دامنه دشمنی و گناه و تفرقه میان مردم نگردد. زیرا شراره و شعله چنین اموری دامن همه مردم اعم از بزرگ و کوچک و خوب و بد را می‌گیرد، و به خاطر گناه و منکری که توسط فردی انجام می‌گیرد، روا نیست، بسیاری از مردم را دچار منکر و ناروای بیشتری بنماییم.
رسول خدا (ص) خطاب به حضرت عایشه فرموده‌اند:
«لو لا ان قومک حدیثوو العهد بالإسلام لبنیت الکعبه علی قواعد اسماعیل، و لجعلت لها با بین باباً یدخل منه الناس و باباً منه یخرجون»[8].
«اگر به خاطر تازه آشنا شدن مردم با اسلا نبود خانه کعبه را بر روی همان پایه‌هایی که اسماعیل قرار داده بود، بازسازی می‌کردم و برای آن دو درب قرار می‌دادم. دربی که از آن وارد و دربی که از آن خارج شوند».
می‌بینیم که رسول خدا (ص) به خاطر نگرانی از دچار شدن مردم به فتنه و نابه‌سامانی دینی، از ویران کردن و بازسازی کعبه خودداری می‌فرماید. چنین روشی عین فقه و معرفت درست از دین خداوند است که نباید به خاطر از میان برداشتن «بد»، زمینه وقوع «بدتری» را فراهم کرد و برای رویارویی با ضرر و زیانی کمتر متحمل ضرر و زیانی بیشتر گردید. از طرف دیگر پیشگیری از وقوع تباهی و ناهنجاری بر تلاش برای سازندگی و اصلاح‌گری مقدم است.
اما هرگاه آن مراتب پنج‌گانه را مراعات نمودید و احساس کردید که نصیحت نمودن ضرورت دارد، بر شماست که با روشی آرام و حکمت و دوراندیش که باعث نفرت نشود، به آن اقدام کنید! و به هیچ‌وجه طرف نباید احساس کند که شما دارید بر او فخرفروشی می‌کنید و قصد دارید علم و آگاهی خود را به رخ او بکشید! خداوند متعال در آیه زیر ما را به این روش و آداب ارزشمند راهنمایی نموده و می‌فرماید:
ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ (النحل / 125)
«با حکمت و خردمندی و اندرز پسندیده و زیبا (دیگران را) به راه (دین) پروردگارت فرا بخوان!».
و در توصیف اخلاق رسول خدا (ص) گفته‌اند:
«هیچ‌گاه با هیچ‌کس به‌گونه‌ای برخورد نمی‌فرمود که سبب آزردگی خاطر او بشود».
این بدان سبب است که هرگاه روش نصیحت از لطف و مهربانی و نرمش خاطر بشود، و با برخورد و لحنی تند انجام بگیرد، زمینه را برای نفرت دل‌ها و عدم پذیرش آنها فراهم نموده و مردم را از خیر و نیکی دور گردانیده و از دوروبر چنان آدم تندخویی پراکنده می‌شوند.



صداقت و دروغگویی
عبدالله بن مقفع می‌گوید:
«آدم دروغگو هیچ‌گاه نمی‌تواند دوستی راستین باشد، زیرا دروغ‌هایی که بر زبان او جاری می‌شود، بازتاب و اضافات دروغ‌های درونی و قلبی اوست، و به‌خاطر صداقت است که دوست را صدیق نامیده‌اند».
این سخن، سخن سنجیده‌ای است. زیرا دوستی آدم دروغگو و برخورد و رفتار او به هیچ‌وجه صادقانه نیست و به آن نمی‌توان اطمینان کرد، بر همین اساس آدم دروغگو نمی‌تواند کارمند و کارگر و عالم و خدمتگزاری صادق باشد.
در همین ارتباط است که علمای اخلاق و روانشناسان و جامعه‌شناسان هیچ اخلاق و فضیلتی را به اندازه‌ی صداقت خوب و پسندیده و هیچ رذیلتی را به اندازه دروغ برای افراد و جامعه خطرناک و زیان‌بار نمی‌شمارند.
چنان‌چه به تمامی مشکلات جهان توجه بشود، معلوم می‌گردد که همه‌ی آنها از دروغ سرچشمه می‌گیرند، دروغگویی عالم با عامی، تاجر با مشتری، دوست با دوست و شریک با شریک خویش. چنان‌چه همه آنها در راه راستی و صداقت گام می‌نهادند، زندگی سر و سامان می‌یافت و وثوق و اطمینان متقابل گسترش پیدا می‌نمود و مردم به یکدیگر اعتماد می‌کردند.
اما بسیاری از آنها با در پیش گرفتن راه دروغ زمینه را برای گسترش دشمنی‌ها و اختلاف‌ها فراهم گردانیده و جوی را فراهم نموده که بسیاری از آدم‌ها به سخن و عهد و پیمان و قرارداد و معاملات یکدیگر اعتماد ندارند.
ما در گذشته‌های نه چندان دور شاهد بوده‌ایم که چگونه مردم برپایه اعتماد و اطمینان با یکدیگر به خرید و فروش می‌پرداختند و از سوگند و عقد قرارداد و چک و سفته و سند خبری نبود، و صداقت و اطمینان متقابل مبنای همه‌چیز بود! برخی از مسافران و تاجرانی در شرایطی که برای مسافرت و حمل‌ونقل تنها از شتر و الاغ و استر استفاده می‌شد و به‌خاطر وجود راهزنان راه‌ها امنیت چندانی نداشت، کیسه‌های طلا برای طرف‌های معامله خود در دمشق می‌بردند و بدون آن‌که رسید و سندی را از ایشان بگیرند، آنها را تحویل ایشان می‌دادند.
اما امروزه با چشمان خود مشاهده می‌کنیم که چگونه حقوق بسیاری از انسان‌ها پایمال می‌شود و اموال‌شان حیف و میل می‌گردد، و علی‌رغم چک و سفته و اسناد بانکی که صاحبان سرمایه از عاملان و کارگزاران خود گرفته‌اند، بسیاری از آنان به خاطر حیف و میل شدن اموالشان دچار ورشکستگی می‌شوند!؟
چرا از آن اوضاع و احوال پیشین امروزه خبری نیست و آن همه امانت‌داری‌های گذشتگان امروزه به خیانت تبدیل گردیده‌اند، مگر به غیر از این بوده که گذشتگان مبنای روابط اقتصادی و اجتماعی‌شان صداقت و راستی و امروزیان مبنای روابط‌شان خیانت و دروغگویی است؟
صداقت و درستی اضافه بر این‌که اساس همة فضایل معنوی و روحی است، یکی از ضرورت‌های اساسی جامعه‌های بشری نیز هست و بزرگ‌ترین پنجره‌ای است که بر روی طلوع سعادت و بهروزی افراد و جامعه باز می‌شود.
تاجر صادق و راستگو درستکار بیش از دیگر تاجران مشتری کسب می‌کند و از کار و تجارب خود سود می‌برد، خریدارانی را در نظر بگیرید که هنگام خرید به دنبال مغازه‌ای می‌گردند که صاحب آن به صداقت و راستگویی شهرت داشته باشد، تا قیمت کالای موردنظر خود را با آسودگی خاطر به او بپردازند!
هم‌چنین اگر شما بخواهید در رابطه با دعوا و اختلافی وکیلی را استخدام کنید، در مورد درستکارترین و صادق‌ترین وکلا با چندین نفر مشورت می‌کنید، تا با خاطر آسوده دفاع ازحق و حقوق خود را به او محول کنید.
با کمال اطمینان می‌توان مدعی شد که بیشتر مشکلات و ناهنجاری‌های موجود در دنیای معاصر از فقدان و یا کمبود صداقت و درستکاری و گسترش خیانت و دروغ‌پردازی سرچشمه می‌گیرند. دروغ در گفتار و دروغ در کردار و نیت نادرست و ظاهر فریب‌کارانه و ... و جای تعجب نیست که همه شرایع آسمانی این همه بر روی اخلاق و خوی پسندیده و صداقت و درستکاری تأکید می‌نمایند و انسان‌ها را از خیانت و دروغ در کردار و گفتار برحذر می‌دارند.
اسلام بیش از دیگر ادیان دروغ را زشت و ناپسند می‌شمارد و دروغگویان و خیانت‌کاران را مورد ملامت قرار می‌دهد. و صداقت را زیبا و پسندیده می‌داند و صادقان و درستکاران را مورد تعریف و تحسین قرار می‌دهد.
اسلام صداقت و درستکاری را در کنار تقوا و پرهیزکاری قرار می‌دهد و از نظر آن هر کس صداقت را از دست بدهد با تقوا و پرهیزکاری بیگانه گشته است. زیرا که قرآن کریم می‌گوید:
یـأَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَکُونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ (التوبه / 119)
«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از خداوند پروا کنید و با صادقان همراه باشید».
رسول خدا (ص) صداقت را کلید خیر و نیکی و دروغ را کلید گناه و نافرمانی برشمرده و فرموده است:
«الصدق یهدی الی البر و البر یهدی الی الجنه، و الکذب یهدی الی افجور، والفجور یهدی الی النار»[9].
«صداقت انسان را به نیکی راهنمایی نموده و نیکی او را به بهشت می‌برد، و دروغ انسان را به گناه و گناه او را به دوزخ می‌کشاند».
از نظر اسلام دروغ بدترین خیانتی است که کسی در حق دیگری روا می‌دارد. رسول خدا (ص) می‌فرماید:
«کبرت خیانه أن تحدث أخاک حدیثاً هولک مصدق و انت له کاذب»[10].
«خیانتی از آن بالاتر نیست که با برادر خود سخنی را بگویی که او تو را تصدیق کند. اما تو او دروغ بگویی».
یکی از نشانه‌های نفاق، دروغگویی است. رسول خدا (ص) فرموده است:
«آیه المنافق ثلاث: اذا حدث کذب، و اذا وعد اخلف و اذا اؤتمن خان».[11]
«ممکن است هرگونه خو و خصلتی در انسان مسلمان برای او عادت بشود، به غیر از خیانت و دروغ».
از رسول خدا (ص) سئوال شد که: آیا امکان دارد انسان مسلمانی هراسناک باشد؟
فرمود: آری ممکن است!
سئوال شد: آیا امکان دارد اهل بخل باشد؟
فرمود: آری، امکان دارد!
سئوال شد: آیا امکان دارد که کذاب و دروغگو باشد؟
رسول خدا (ص) فرمود: نه، امکان ندارد».[12]
این کلام رسول خدا (ص) در واقع برای کسانی که در مورد دین و کرامت خویش احساس مسئولیت می‌نمایند و در آنها ایمان و مردانگی وجود دارد، زنگ خطری جدی به شمار می‌آید.
دروغگویی نهایت ترسویی، خوای و بی‌پروایی در برابر خداوند است، که به خاطر آن آدم دروغگو مستحق نفرین و محروم شدن از رحمت خداوند است. خداوند متعال می‌فرماید:
فَمَنْ حَآجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَآءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَآءَکُمْ وَنِسَآءَنَا وَنِسَآءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ (آل عمران / 61)
«هرگاه بعد از علم و دانشی که (درباره مسیح) به تو رسید کسانی با تو به ستیز پرداختند، بگو: بیایید! فرزندان و زنان خود را فرا بخوانیم و خود نیز همراه با آنها بیاییم و پس از آن دست به دعا برداریم و نفرین خداوند را برای دروغگویان تمنا کنیم».
آدم دروغگو هیچ‌گاه در زندگی موفق نخواهد بود، راه حق و هدایت را نخواهد یافت، جبن و هراسناکی و خواری او برای مردم معلوم خواهد شد و در تمامی امور خویش با ناکامی روبه‌رو خواهد گردید، این مجازاتی الهی برای دروغگویان است که می‌فرماید:
إِنَّ اللَّهَ لاَ یهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ (غافر / 28)
«به راستی خداوند کسی را که اسراف‌کار و بسیار دروغگو است هدایت نخواهد نمود».
وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَى (طه / 61)
«هر آدم (دروغگو) و اهل افترایی به راستی ناکام است».
لازم به یادآوری که اسلام دروغ راحتی به صورت مزاح حرام گردانیده است. یکی از اوصاف رسول خدا (ص) شوخی و مزاح نمودن بود، اما به غیر از حق و راستی چیزی را بر زبان نمی‌آورد.
روزی خانم سالمندی نزد او آمد و خواست برایش دعا کند که خداوند او را به بهشت ببرد، رسول خدا با مزاح فرمود: «پیرزنان که به بهشت نمی‌روند!»
آن خانم روی برگردانید و با حالت گریه و زاری رفت. رسول خدا (ص) فرمود: او را برگردانید! و سپس به او فرمود:
«تو با این حال و وضع پیری و سالمندی به بهشت برده نمی‌شوی، بلکه جوان و شاداب خواهی شد و آن‌گاه به بهشت خواهی رفت، مگر این فرموده خداوند را نشنیده‌ای که:
أَنشَأْنَاهُنَّ إِنشَآءً * فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْکَاراً * عُرُباً أَتْرَاباً (الواقعه / 35-37)
«ما آنان را (در آغاز کار زیبا و دلربا) به وجود آورده‌ایم و ایشان دوشیزگانی شیفته و هم‌سن و سال شوهران خود گردانیده‌ایم».
آن خانم لبخندی زد و شادمان گردید و رفت.
روزی خانمی هم نزد رسول خدا (ص) آمد و از شوهرش نزد او گلایه نمود، رسول خدا (ص) فرمود: «شوهر تو همانی است که در چشمانش سفیدی هست؟»
زن ناراحت شد و گفت: وای بر من! همسرم چشمش مشکل داشته و من نمی‌دانسته‌ام!
«رسول خدا (ص) فرمود: مگر در چشم همة انسان‌ها سفیدی وجود ندارد؟»
آن‌چه که بیان گردید، بخشی از موضع‌گیری اسلام در مورد صداقت و خیانت و دروغگویی بود، و همچنان که دیدید، مسلمانان را حتی در حالت مزاح از دروغگویی برحذر می‌دارد.
اما این مطلب را نیز باید یادآوری نماییم که اسلام در چهار مورد به خصوص که با مصلحت و امنیت جامعه و مصونیت خانواده پیوندی نزدیک دارد، سخن گفتن خلاف واقع را اجازه می‌دهد:
1. به خاطر نجات جان انسانی بی‌گناه.
2. با دشمنان در حال جنگ و رویارویی.
3. برای ایجاد مصالحه در میان مردم.
4. برای جلب محبت و رضایت همسر.
این همان حدیثی است که رسول خدا (ص) در آن می‌فرماید:
«کل الکذب یکتب علی أن آدم لا محاله، الا أن یکذب الرجل فی الحرب، فان الحرب خدعه، او یکون بین رجلین شحناء فیصلح بینهما، او یحدث امرأته یرضیها».[13]
«بدون شک همه نوع دروغگویی در نامه اعمال انسان‌ها نوشته می‌شوند، به غیر از دروغ در جنگ، زیرا جنگ برپایه‌ی فریب و غافلگیری است، یا دروغی که برای اصلاح میان دو نفر که با هم دشمنی دارند، باشد یا این که مردی برای جلب رضایت همسرش چنان کند».
در این‌جا شایسته است که در مورد حالت اخیر یعنی دروغ گفتن به خاطر رضایت همسر توضیح بیشتری داده شود. بسیاری از آدم‌های باوقار و شخصیت بر این باورندکه، گفتن سخنان لطیف و مهربانه با همسر، با تقوا و پرهیزکاری سازگاری ندارد، هرچند چنان سخنانی یکی از اسباب تقویت روابط زناشویی باشد و هرچند از روی مجامله انجام بگیرد. غربی‌ها برای آن نوع از شوخی و نوازش ظاهری همسر اصطلاح «گریس‌کاری چرخ‌ها» را به کار برده‌اند.
هم‌چنان در میدان بیان دیدگاه اسلام در مورد صدق و کذب هستیم، شایسته است که نقش این آموزه‌ها و راهنمائی‌ها در تربیت مسلمانان برای پایبندی به صدق و راستی را یادآوری نماییم، که چگونه در تاریخ خویش زیباترین و دلرباترین صحنه‌ها را از این اخلاق در مراحل مختلف زندگی خویش به نمایش نهاده‌اند.
بلال و صهیب که هر دو از اصحاب رسول خدا (ص) بودند به منزل خانواده‌ای رفتند تا از دو دختر ایشان برای خود خواستگاری نمایند.
از آنان سئوال شد: شما کی هستید؟
بلال گفت: من بلال و این هم دوستم صهیب است. ما گمراه بودیم، خداوند هدایتمان فرمود و از بردگی آزادمان نمود، و مستمند بودیم، اما او ما را بی‌نیاز کرد.
اگر دخترانتان به عقد همسری ما در بیاورید خداوند را سپاسگزاریم. اگر هم حاضر نشدید این کار را انجام بدهید، ما خداوند را به پاکی و حکمت می‌ستاییم!
خانواده آن دختران گفتند: ما پیشنهاد شما را (به شرط موافقت دخترانمان) می‌پذیریم!
پس از آن بلال و صهیب (رض) با آنان خداحافظی نموده و بازگشتند. در راه صهیب به بلال گفت: می‌گفتی که در صحنه‌های جهاد و در کنار رسول خدا (ص) بوده‌ایم!
بلال گفت: ساکت باش! من به غیر از حقیقت و راستی چیزی دیگر نگفته‌ام، و همین صداقت بود که سبب موافقت ایشان گردید.


امانت‌داری و خیانت‌پیشگی
یکی دیگر از ویژگی‌های اخلاقی جامعه‌ای سالم و رشد یافته و به هم پیوسته: گسترش خوی امانت‌داری در میان افراد آن است.
یکی از عوامل اساسی گلایه‌مندی‌ها و نگرانی‌ها، رواج خصومت‌ها، جرم و جنایت‌ها و گسترش پدیده خیانت در میان انسان‌هاست. به گونه‌ای که دوست از دوست و همسران از یکدیگر و پدر به فرزند خود اطمینان‌خاطر و اعتمادش سلب می‌شودو.
دانشمندان، مربیان اخلاق، روانشناسان و جامعه‌شناسان در این مورد اتفاق‌نظر دارند که، یکی از مهمترین و ضروری‌ترین اخلاق برای فرد و جامعه مراعات عملی خوی امانت‌داری است، و هیچ‌کس در این مورد مخالفتی ندارد.
علی‌رغم بالا گرفتن صدای گلایه و شکوائیه از کم‌رنگ شدن فضیلت‌های اخلاقی در میان بسیاری از جامعه‌های بشری همه در مورد اهمیت و منزلت والای اخلاقی امانت‌داران و ناپسندی و حقارت ار خیانت‌کاران اجماع و اتفاق‌نظر داریم.
اما در این‌جا پرسش مطرح است که: امانت‌داری چیست؟ و حد و حدود آن کدام است؟ و جایگاه آن در زندگی اجتماعی کنونی ما چیست؟
بسیاری از مردم امانت‌داری را از تنگ‌ترین ‌و محدودترین زاویه آن نگاه می‌کنند، و آن را به حفظ و نگاهداری مطلوب از چیزهایی که به کسی سپرده می‌شود معنی می‌نمایند، که اگر آن را به تمام و کمال و به موقع در اختیار صاحب آن قرار داد، انسان امانت‌داری بوده و اگر آن را حیف و میل کرد آدمی خائن محسوب می‌شود. چنین چیزی هرچند بخشی از معانی امانت‌داری است، اما در واقع جزئی بسیار محدود و اندک از آن به شمار می‌آید.
خداوند متعال می‌فرماید:
إِنَّا عَرَضْنَا الأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأبَینَ أَن یحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الإِنْسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُوماً جَهُولاً (الاحزاب / 72)
«ما امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه داشتیم، اما همه از پذیرش آن خودداری کردند و از آن دچار هراس شدند، اما انسان زیر با آن رفت، آنان (اگر به مسئولیت امانت‌داری خود عمل ننمایند) به راستی ستمکار و نادانند».
این موضوع بدیهی است که مقصود از «امانت» در این آیه تنها محافظت از اموال به امانت گذاشته شده دیگران نیست و نص آیه این را نمی‌رساند و هیچ یک از مفسرین قرآن چنین برداشتی را از آن نداشته‌‌اند.
از این آیه این هدف و مقصد برداشت می‌شود که منظور از امانت در آن موضوعی است که به غیر از انسان، طبیعت دیگر مخلوقات نظام هستی پذیرای آن نبوده و نیست. و این انسان است که با توجه به طبیعت و توانایی‌هایش دارای ویژگی‌ بر دوش گرفتن بار آن امانت است، پس معلوم می‌شود که موضوع «امانت» چیزی است که با اندیشه و روح و ماهیت انسان پیوند دارد. و درست‌ترین معنای امانتی که در این آیه آمده این است که: به معنای التزام به مسئولیت‌های اجتماعی و ادای آنها به بهترین صورت است.
شاید این تعبیر و برداشتی نوین از مفهومی باشد که بیشتر مفسرین در تفسیر آن آیه گفته‌اند که: امانت، به معنای اطاعت خداوند و ادای فرایضی است که خداوند آنها را بر مردم واجب گردانیده و عامل آن پاداش داده می‌شود و تارک آن مورد مجازات قرار می‌گیرد.
این معنای صحیح‌تری از آن چیزی است که آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها از تحمل آن خودداری ورزیده‌اند، زیرا آنان طبیعت‌شان به گونه‌ای است که توانایی اندیشه و تعقل و اراده کردن را ندارند و نمی‌توانند از قوانین مربوط به انتخاب میان خیر و شر تبعیت نمایند، و از میان آفریده‌های موجود در جهان هستی این تنها انسان است که می‌تواند در مورد غریزه‌ها و خواست‌های خود اعمال نظر کند و تصمیم بگیرد، و آنها را تابع موازین خیر و حق بگرداند، و در روابط اجتماعی به تعهدها و وعده‌های خود عمل کند، و در جهت گسترش اعتماد متقابل میان انسان‌ها تلاش نماید، او چنان‌چه در مورد ادای این مسئولیت و رسالت کوتاهی نماید، به امانت الهی خیانت کرده و زمینه تباهی و ناهجاری را فراهم نموده و به خود و جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کند ستم ورزیده، و در مورد پیامدهای زیان‌بار خیانت بر روی زندگی مردم بی‌توجهی نشان داده است.
بر همین اساس امانت‌داری شامل ادای همه مسئولیت‌ها و تعهدهای اخلاقی و اجتماعی می‌شود. برای مثال «عقل و خرد» امانتی الهی است که به انسان سپرده شده، اگر انسان بر مقتضای عقل و خرد عمل کند و آن را به دانش و معرفت بیاراید و سر و سامان بدهد، به راستی به بهترین صورت در مورد آن امانت‌داری کرده است.
هم‌چنین بدن امانتی الهی است که خداوند آن را به ما انسان‌ها سپرده است، چنان‌چه در مورد تأمین نیازهای غذایی و بهداشتی آن به خوبی عمل کنیم و با آن مهربان باشیم و در کارهای سخت و طاقت‌فرسا ـ هرچند عبادت خداوند باشد ـ آن را به کار نگیریم، خوب عمل کرده و از این امانت الهی محفاظت کرده‌ایم. در این ارتباط است که رسول خدا (ص) فرموده‌اند:
«نفسک مطیتک فارفق بها»
«وجود تو مرکب توست، پس با آن مهربان باش!»
همسر و فرزند و پدر و مادر و همه‌ی کسانی که با ت و پیوند خویشاوندی دارند، و حمایت از سعادت آنها از طریق نصیحت بر تو لازم است، امانت‌هایی الهی نزد تو می‌باشند، چنان‌چه حقوق ایشان را مراعات نمایی، از هیچ‌گونه اندرز و نصیحتی برای ایشان دریغ ننمایی، زمینه را برای خیر و سعادت‌شان فراهم کنی و آنها را از شر و بدی بازداری، به مسئولیت ادای امانت به خوبی عمل نموده‌ای.
یأَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ قُواْ أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَاراً (التحریم / 6)
«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! خود و خانواده‌هایتان را از عذاب آتش مصون بدارید».
در برابر جامعه‌ای هم که در آن زندگی می‌کنی مسئول تلاش برای گسترش آرامش و صلح و آشتی هستی، تنها از طریق این تلاش است که از امانت اجتماع امانت‌داری نموده‌ای، اما چنان‌چه در مورد آن کوتاهی بنمایی به مردم بد کرده و به امانت ایشان خیانت کرده‌ای!
دین هم امانتی است که امانت‌داری آن به عالمان شریعت سپرده شده است، چنان‌چه آن را به راستی برای مردم بیان کنند و آن را از تحریف و بازیچه قرار گرفتن مصون بدارند، و حق و خیر موجود در آن را شرح توضیح بدهند و از دست اندازی دشمنان به عقاید و آداب و احکام آن جلوگیری نمایند، به راستی حامی و مدافع بهترین ارزش‌ها و مفاهیم موجود در زندگی بوده‌اند، اما اگر چنین نکردند، بدترین و زیانبارترین خیانت‌ها را در حق خود و مردم مرتکب شده‌اند.
وَإِذَ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ لَتُبَینُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلاَ تَکْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرَآءَ ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْاْ بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَبِئْسَ مَا یشْتَرُونَ (آل عمران / 187)
«آن‌گاه‌ که خداوند از اهل ‌کتاب پیمان مؤکد گرفت،‌ که باید کتاب خود را برای مردم بیان کنند و آن را کتمان و پنهان نسازند، اما آنان به آن تعهد خود عمل نکردند و به بهای اندکی آن را فروختند، چه بد چیزی را خریداری کردند‌».
علم دانش موجود در نزد عالمان و دانشمندان امانتی الهی به شمار می‌آید، چنان‌چه راه‌های کسب و بهره‌مندی از آن را برای مردم فراهم کردند و برای کشف اسرار آفرینش تلاش نمودند و از دست‌آوردهای علمی در راستای رفاه و خیر و سلامت بشریت بهره گرفتند، آن عالمان از امانت خود به خوبی امانت‌داری نموده استحقاق اجر الهی و ماندگاری در تاریخ را پیدا می‌کنند.
إِنَّمَا یخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ (فاطر / 28)
«این تنها عالمان هستند که به راستی هراس خداوند را در دل دارند».
اما چنان‌چه آن را در راستای گسترش هراس و نگرانی و ایجاد آسیب و مشکلات برای بشریت به کار بردند، و طاغوتیان را برای ارتکاب هرچه بیشتر جرم و جنایت یاری دادند،‌ در واقع آدم‌های خیانت و جنایت‌پیشه‌ای به شمار می‌آیند که مشمول خواری و سرافکندگی تاریخی و لعن و نفرین الهی خواهند بود.
فَبِمَا نَقْضِهِم مِّیثَاقَهُمْ لَعنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیةً یحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ وَنَسُواْ حَظَّا مِّمَّا ذُکِرُواْ (المائده / 13)
«اما به سبب پیمان‌شکنی (یهودیان) را مورد نفرین قرار دادیم و از رحمت خویش محروم کردیم و دل‌هایشان را سخت گردانیدم. آنان سخنان را تحریف نموده و بخش زیادی از آن‌چه را به ایشان تذکر دادیم، فراموش کردند».
هم‌چنین ثروت و دارایی در دست مردم امانت به‌شمار می‌آیند در صورتی که به درستی در آن دخل و تصرف بنمایند و حقوق اجتماعی آن را اداء کنند، صاحبان آن انسان‌های صادق و امانت‌دار به شمار می‌‌آیند و در دنیا دارای نام نیک و در آخرت از نعمت‌های ماندگار خداوند برخوردار خواهند گردید، در غیر این‌صورت خائن و ستمکار به شمار خواهند آمد.
آمِنُواْ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَأَنفِقُواْ مِمَّا جَعَلَکُم مُّسْتَخْلَفِینَ فِیهِ (الحدید / 7)
«از آن‌چه که خداوند نیابت آن را به شما سپرده احسان و انفاق کنید!».
وَالَّذِینَ یکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ ینفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ (التوبه / 34)
«کسانی را که (پول) طلا و نقره را می‌اندوزند و آنها را در راه خدا (خیر و مصلحت مردم) به کار نمی‌گیرند، به عذابی دردناک مژده بده!».
بدین‌صورت ملاحظه می‌نماییم که امانت‌داری همة امور زندگی را سروسامان می‌دهد و همة عرصه‌های اندیشه و آداب و همکاری اجتماعی و سیاست و اخلاق را در راه درست آن قرار می‌دهد و از ناهنجاری و انحراف مصون می‌دارد.
امانت‌داری به این معنی و با مراعات این حدود، راز سعادت و سربلندی ملت‌ها و عدم مراعات آن زمینه‌ساز بدبختی و خواری ایشان می‌باشد. زمانی که امت اسلامی در زمینه بر دوش گرفتن صادقانه امانت‌های الهی و التزام به مسئولیت‌های ایمانی پیشگام بود، بهترین و باارزش‌ترین امت در مقایسه با دیگر ملت‌ها به شمار می‌آمد.
زنی عرب در زمان رسول خدا (ص) چیزی را دزدیده بود، خانواده‌اش برای جلوگیری از اجرای مجازات او یکی از اصحاب را برای پادرمیانی نزد رسول خدا (ص) فرستادند، اما رسول خدا (ص) از آن پادرمیانی خشمگین گردید و فرمود:
«ایها الناس! إنما أهلک من کان قبلکم انهم إذا سرق فیهم الشریف ترکوه و إذا سرق فیهم الوضیع اقاموا علیه الحد. اما والذی نفس محمد بیده! لون أن فاطمه بنت محمد سرقت لقطع محمد یدها».[14]
«ای مردم! چیزی که باعث نابودی ملت‌های پیش از شما گردید، این بود که هرگاه آدم دارای مقام و منزلتی دزدی می‌کرد، او را رها می‌کردند و کاری به کار او نداشتند، اما چنان‌چه آدمی عادی مرتکب دزدی می‌گردید، او را رها می‌کردند و کاری به کار او نداشتند، ولی سوگند به کسی که جان محمد (ص) در اختیار اوست! اگر فاطمه دختر محمد (ص) هم دزدی کند، بدن تردید محمد دست او را قطع خواهد کرد».
اجرای قانون بر همه مردم بدون تبعیض و تفاوت امانتی است که بر دوش حاکم و اولیای امور قرار دارد.
یکی از پسران حضرت عمر بن خطاب (رض) مقداری پول متعلق به بیت‌المال را از ابوموسی اشعری ـ زمانی که والی کوفه بود ـ گرفت تا با آن تجارت کند، و پس از مدتی آن اموال را بدون کم و زیاد به بیت‌المال بازگرداند.
پسر حضرت عمر مدتی را با آن پول تجارت کرد و مقداری سود عایدش شد. وقتی حضرت عمر را در جریان موضوع قرار دادند، خطاب به پسرش فرمود:
«وقتی که اقدام به خرید کالایی کرده‌ای به خاطر این‌که پسر خلیفه هستی، فروشندگان بهای کمتری را از تو طلب کرده‌اند، و زمانی که اقدام به فروش کالاهای خریداری شده نموده‌ای به همان علت مردم بهای بیشتری را به تو پرداخت کرده‌اند. بدون تردید در سودی که به دست آورده‌ای مسلمانان سهیم هستند!
حضرت عمر (رض) نیمه سودی را که پسرش به دست آورده بود به نفع بیت‌المال از او گرفت و سرمایه بیت‌‌المال را به آن برگردانید و به خاطر کاری که انجام داده بود، او را مورد عتاب قرار داد و ابوموسی اشعری را نیز به علت این‌که از اموال حکومتی به پسر خلیفه قرض داده بود،‌ و نباید چنان می‌کرد، به سختی مورد ملامت قرار داد!
این مسئولیتی است که حاکمان و رهبران در برابر دارایی‌های مردم که به عنوان امانت در اختیار ایشان است، دارند، و نباید به خاطر دوستی و خویشاوندی با کسی آن را در اختیارشان قرار بدهند.
صلاح‌الدین ایوبی در میدان فتح و پیروزی در عصر خود از دیگر فرمانروایان توفیق بیشتری داشت، و غنایم بسیار زیادی را که به دست آورده بود، برای احداث مدارس و بیمارستان و مسجد به کار می‌گرفت که تعدادی از آثار او اکنون هم باقی مانده است. و هیچ چیزی را برای خود و فرزندانش قرار نداد حتی می‌گویند: زمانی که فوت کرد در ردیف مستمندترین مستمندان بود و درهم و دینار و زمین و ساختمانی را از خود برجای نگذاشت!؟
این اخلاق و رفتار فرماندهان و پیشوایان مجاهد و پاکباخته‌ای است که هیچ‌گاه حاضر نیستند اجر و پاداش و رضایت الهی جهاد خود را با هیچ چیز دیگری معامله کنند!
روزی حضرت علی u وارد مسجدی شد و واعظی را دید که دارد مردم را موعظه می‌نماید، پس از خاتمه اجتماع به او فرمود: با احکام قرآن و ناسخ و منسوخ آن آشنایی داری؟
گفت: ‌خیر!
حضرت علی فرمود: هم خود و هم مردم را به گمراهی و نابودی دچار می‌نمایی! سپس از او خواست که از موعظه و سخنرانی برای مردم خودداری نماید!
این اقدام حضرت علی u نیز در راستای قیام به مسئولیت حاکمان در مورد امانت حفظ علم و پاسداری از عقاید مردم در برابر تباه شدن به وسیله آدم‌های جاهل بوده است.
روزی حضرت عایشه (رض) اموالی را که از هدایای مردم جمع‌آوری نموده و ارزش آن به حدود یکصد هراز درهم می‌رسید، در حالی که خود روزه بود و لباسی کهنه بر تن داشت در میان مستمندان تقسیم نمود!
خانمی که او را در کارهای منزل یاری می‌داد، گفت: چرا چیزی را برای افطار امروز باقی نگذاشتی، هیچ چیزی برای افطار نداریم!
حضرت عایشه فرمود: اگر قبلاً این را به من یادآوری می‌کردی، برای افطای چیزی را باقی می‌گذاشتم!
این هم روش و فرهنگ کسانی است که ثروت و دارایی را امانتی الهی می‌دانند و به خاطر رفع نیاز نیازمندان، نیازمندی خود را به دست فراموشی می‌سپارند!
آن‌چه بیان گردید، نمونه‌هایی از خصلت امانت‌داری در جامعه‌ای است که اخلاق امانت‌داری در آن بسیار رایج بود و روابط مردم با یکدیگر براساس آن قرار داشت. مردم عامی و عالم، فقیر و غنی، حاکم و محکوم در مورد مراعات امانت‌داری و عمل به مسئولیت خود با یکدیگر رقابت می‌کردند!
اخلاق و منشی که جوی از آرامش خاطر و اعتماد را در میان مردم گسترش داده و به خاطر آن روابط‌شان با یکدیگر در نهایت صفا و صمیمیت قرار داشت، و پایه دوستی و همسایگی آنان بر روی خیرخواهی و وفاداری و اعتماد متقابل بود و برپایه حق و خیر با یکدیگر همکاری می‌کردند. خداوند آنان را مورد رحمت و مغفرت قرار دهد و مشمول مغفرت خویش فرماید.
خداوندا! دل‌هایمان را با نور معرفت خویش روشن، و روحمان را با پرتو شریعت خود بیدار بگردان!
پروردگارا! «تنها تو را عبادت می‌کنیم و تنها از تو مدد می‌طلبیم، ما را به راه راست هدایت فرما! راه آنهایی که ایشان را مشمول انعام خویش گردانیده‌ای، نه راه آنهایی که مشمول خشم تو قرار گرفته و نه راهی که گمراهان در پیش گرفته‌اند».[15]

*بنیانگزار جنبش اخوان‌المسلمین در سوریه‌


ارجاعات:
-----------------------------
[1] - رواه ابن ماجه.
[2] - رواه الترمذی.
[3] - رواه الترمذی و الحاکم.
[4]- رواه البزار و الطبرانی.
[5]- رواه ابن ماجه.
[6]- رواه مسلم.
[7]- رواه مسلم.
[8]- رواه البخاری و مسلم و غیرهما.
[9]- رواه البخاری.
[10]- رواه ابوداوود و احمد.
[11]- رواه البخاری و مسلم.
[12]- رواه الامام مالک.
[13]- رواه مسلم.
[14]- رواه البخاری و مسلم.
[15]- سوره الفاتحه:‌5-7.